جا تنگ بود.
باید سعید و داوود کنارِ هم میخوابیدند
درسه و نیم سانتیمتری هم .
سعید به شانهی داوود زد: " آقا داوود نکنی ما رو "
داوود پتو را بالا کشید تا گردنش: "سعید جون ما رو نکنی یهوَخ"
سعید چهار دفعهی دیگر تکرار کرد :"آقا داوود نکنی ما رو"
داوود هم سه بار دیگر از سعید درخواست کرد او را نکند یک وقت.
صبح شد و آنها همدیگر را نکرده بودند.
بله تکرار معجزه میکند.
۱۳۸۸ فروردین ۱۰, دوشنبه
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|