skip to main | skip to sidebar

In the Very Corner

اینجا یک عده آدم با پیژامه این ور، آن ور می روند و همیشه‏ی خدازير لب زمزمه می‏کنند :" بی ربط و بی مقدمه ...و کلاً همینجوری"

۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

درد می‏کند بدجور

دیشب تمامِ شب را خواب می‏دیدم دارم چای می‏ریزم . بیشتر از دوهزار تا فنجان چای ریختم . صبح که بیدار شدم مچ دست راستم درد می‏کرد.
at ۱۵:۰۹

|


پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: Comment Feed (RSS)

Blogs I Follow

  • In the Very Corner

What You Missed

  • ◄  2010 (2)
    • ◄  مارس (1)
    • ◄  فوریهٔ (1)
  • ▼  2009 (23)
    • ◄  نوامبر (4)
    • ◄  سپتامبر (1)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ▼  مهٔ (4)
      • درد می‏کند بدجور
      • در مجاورتِ صبحاز پنجره‏های کلیشه‏ی نیم باز می لولی...
      • آن که زمان روی کلوخی تَمَرگید با او، من نیستم
      • Yes Yes
    • ◄  آوریل (5)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (3)
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ◄  2008 (18)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (6)
    • ◄  سپتامبر (2)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  مهٔ (3)
    • ◄  آوریل (1)
    • ◄  مارس (2)