۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

بیرحمانه رُند نکن

در یک خراب شده ای یک عده ای زدند یک عده‏ی دیگر را کشتند. چند نفر مردند . چند نفر که من هرگز با آنها چند طبقه را توی آسانسور بالا- پایین نرفته بودم . باهاشان قلیان نکشیده بودم . توی خیابان چشمم به لکه بلوزشان نیفتاده بود. خب این کجایش عجیب و سنگدلانه است که "نفس نکشیدن"ِ آن چندتا آدم به هیچ جایم نباشد ؟ البته سالهاست که دغدغه قرتی مان اینست که هنوز در هر جای رندومی توی دنیا بالاخره یک گوری پیدا می‏شود که در آن به اسم دین ،قانون ، حفظ آرامش ، مبارزه با ناامنی یا هر عنوان ناز و مامانی دیگر ، آدم می‏کشند و گروه های به اصطلاح آزاد ِحقوق بشر زیر علم جلادان سینه میزنند و برای قربانیان پیام‏های ِ حاویِ "آخی، طفلکی" ول می‏دهند. ولی نکته پر از آبِ چشم و گریبان به چاک دهنده‏ اینها نیست بلکه آنجاست که تو تعداد کشته ها را که دقیقش 156 بود. یکبار رند کردی گفتی 160 .دفعه بعد هم میان حرفهایت پراندی"صد و پنجاه نفر". این عدد ، تعداد کیک یزدی های عمه‏ات که نیست. 156 که بشود 157 یعنی خیلی . یعنی یک عمرِ یک آدم.
لافزنانه گنده‏گویی می‏کنی که :"بله آقا، اگر آنطرف دنیا یک بابایی دستش برود لای در تاکسی یا پشه نیشش بزند همه‏ی بشریت مقصر است." . با این حال انتظاری نیست که وقتی می‏خوانی "صد و پنجاه و هفت نفر کشته" به اندازه مرگ یک آدم غمگین تر از وقتی بشوی که می خوانی "تعداد کشته ها: صد و پنجاه و شش نفر" ,اما لااقل می‏توانی تعداد آن بخت برگشته های سَقَط شده را اینطور بیرحمانه رُند نکنی.