۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

درد می‏کند بدجور

دیشب تمامِ شب را خواب می‏دیدم دارم چای می‏ریزم . بیشتر از دوهزار تا فنجان چای ریختم . صبح که بیدار شدم مچ دست راستم درد می‏کرد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

در مجاورتِ صبح
از پنجره‏های کلیشه‏ی نیم باز
می لولی توی اذان، دراز میکشی طاق باز
چقدر اوقات سعادت
تفریحاتِ سالم با طراوت
یک جایی توی ذهنت بوی سرفه می آید
بوی نصایح گندیده
گرما
بخاری‏های گازسوز نیک‏کالا
بوی چلوکباب مزخرف توی شب‏های ته‏کشیده
بیا این همه اردیبهشت هم به کارَت نیامد
وای؛اعتراف کرده بودم به حضار:
چقدرکول ولی جالبی تو
اگر حال داشتی نفس‏های مصنوعی‏ات را به دنیا بده
تا لابد همه کائنات معطر شود
یا یک‏ دَقّه زمان برای‏ام معطل شود
هه
یه دَقّه پیلیز
دارم دیوار می‏کارم لابلای شعرهای مسلولم
من پس ِ سطر-سطر ِ این نوشته مستورم
به جاودانگی یک کمپوت‏ گلابی مسرورم
ولی عزیزم تو دعا کن
شور شاعرانه بگیرد تو را
وَگر کماکان سری بود بکوبیش به دیوارها

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

آن که زمان روی کلوخی تَمَرگید با او، من نیستم

شاید اگر آدم ِ باحوصله‏ای بودم یک کرنومتر- از این بند شطرنجی‏هایش- را می‏انداختم گردنم و یک شبانه‏روزم را قلمبه بیدار می‏ماندم تا تایم بگیریم و با ابزار و مستندات علمی ثابت کنم یک شبانه‏روز ِ من کمتر از بیست و چهار ساعت می‏شود. دانای کل دارد از ساعت‏های شبانه‏روز ِمن کِش می‎رود ولی کارشناسان برنامه معتقدند کوتاهیِ شبانه‏روز ‏ام مرتبط است با هایدگر یا روزهای پر مشغله یا بیرون زدن خوشی از هزار جایم. اینها ضِر مفت است. برای من روز پرمشغله اصولاً ترکیب قرتی‏ای محسوب می‏شود وقتی رابطه‏ام با "طبل بی‏عاری" تا این‏حد تنگاتنگ است . آن دوست لطیفمان باید خفه شود و نگوید:" ما همچنان در کار بزرگ کردن رویاهامان هستیم". خوش هم که نیستم اصلاً، چه برسد به اینکه آنقدر خوش باشم که از یک جایمان بزند بیرون. بیشتر نگرانم و مثل یک گوسالهِ مادرمرده‏ی افسرده وق زده‏ام به ادامه‏ی این روزهایِ الافی که بالاخره زمانی گره ‏می‏خورد به شب‏هایی که باید زود بخوابم چون صبح کار دارم و یا از این گَندتر؛ گره می‏خورد به شب‏هایی که نباید بخوابم چون صبحَش امتحان دارم.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

Yes Yes

when God created love he didn't help most
when God created dogs He didn't help dogs
when God created plants that was average
when God created hate we had a standard utility
when God created me He created me
when God created the monkey He was asleep
when He created the giraffe He was drunk
when He created narcotics He was high
and when He created suicide He was low

when He created you lying in bed
He knew what He was doing
He was drunk and He was high
and He created the mountains and the sea and fire at the same time

He made some mistakes
but when He created you lying in bed
He came all over His Blessed Universe
-Charles Bukowski